ای جان به قید گنبد خضرا چگونه ای؟


ای باده در شکنجه مینا چگونه ای؟

ای شبنم بهشت که خورشید داغ توست


از اشتیاق عالم بالا چگونه ای؟

ای لاله ای که چشم به صحرا گشوده ای


زیر سیه گلیم سویدا چگونه ای؟

ای باده ای که خم ز تو بشکافت چون انار


در قید شیشه خانه دلها چگونه ای؟

ای شیشه ای که سایه گل بر تو سنگ بود


در زیر دست حمله خارا چگونه ای؟

ای باد خوشخرام که گل سینه چاک توست


در کوچه بند زلف چلیپا چگونه ای؟

ای شعله ای که طور سپند فروغ توست


در مجمر شکسته دلها چگونه ای؟

ای شاهباز دامن صحرای لامکان


در تنگنای بیضه دنیا چگونه ای؟

ای برق خانه سوز که نعلت در آتش است


در تابخانه جگر ما چگونه ای؟

ای قطره از جدایی قلزم چه می کنی؟


ای موج بی کشاکش دریا چگونه ای؟

دریا ز انتظار تو بر خاک می تپد


ای قطره از جدایی دریا چگونه ای؟

صائب جواب آن غزل مولوی است این


کای گوهر فزوده ز دریا چگونه ای؟